تحولات منطقه

۳ دی ۱۳۹۹ - ۱۳:۱۰
کد خبر: ۷۳۳۱۴۹

نویسندگان مطرح استعمار نو را بشناسیم

کامران پارسی‌نژاد، نویسنده و منتقد
زمان مطالعه: ۲ دقیقه

برخی از صاحبنظران بر این باورند که پیدایش اصطلاح «ادبیات استعمار نو»، برای نخستین بار در یک آکادمی پژوهشی در غرب مطرح شد. وظیفه اصلی این آکادمی، پژوهش درباره کشورهای قدرتمند و جهان سوم بود. ادوارد سعید در همین آکادمی مشغول به کار بود و کتاب «سیاست شرق» در همان جا تدوین شد.عده‌ای هم می‌گویند ایده اصلی «ادبیات استعمار نو»، برای نخستین بار در این کتاب مطرح شد و عده‌ای دیگر بر این باورند چنین ایده‌ای در اذهان عمومی وجود داشته و کسی برای اولین بار مبتکر آن نبوده است. برخی هم می‌گویند چنین ایده‌ای، نخستین بار توسط ادوارد سعید مطرح نشده، بلکه در قرن‌های مختلف در ذهن و فکر مردم بوده و به آن می‌اندیشیده‌اند. در هر حال، چه این ایده ابتدائاً توسط ادوارد سعید مطرح شده باشد و چه همواره در ذهن مردم می‌زیسته است، در سال ۱۹۸۹، هلن تیفن (Helen Tiffin)، گارت گریفت (Gareth Griffiths) و بیل آشکروفت (Bill Ashcroft) با خلق کتابی تحت عنوان «تئوری و آزمایش در ادبیات استعمار نو»، این اصطلاح خاص را تثبیت و جهانی کردند و در پی آن نقد ادبیات استعمار نو نیز در گونه‌بندی نقد ادبی قرار گرفت. بر این اساس بنا به گفته صاحبنظران پیدایش «نقد ادبیات استعمار نو»، برای نخستین بار توسط مارکسیست‌ها مطرح شد تا بدین ترتیب، اهداف استعمارگران را آشکار کنند.

در دوران حاضر، با وجود تأکید بی‌چون و چرا مبنی بر حضور استعمارگران در یک منطقه، مردم کمتر احساس می‌کنند که مستقیماً تحت سیطره قرار دارند. برگزاری جشن‌های استقلال، در نظر برخی منتقدان، چونان مستمسکی برای توجیه هجوم پنهان استعمارگران است. برای توجیه عملکرد استعمار در آن شرایط، یقیناً داستان به عنوان مهم‌ترین ابزار در نظر گرفته شد. در این راستا، نویسندگان رمان وارد میدان شدند و برای تولید آثار داستانی بر پایه اهداف استعمارگران، به پژوهش‌های محققان ادبیات استعمار نو رجوع کردند و یا خود به پژوهش اختصاصی درباره مسئله پرداختند. آن‌ها برای خلق آثار ادبی بعدی خود، به مطالعه پیرامون فرهنگ، تاریخ، اندیشه، بافت اجتماعی، آثار ادبی و... روی آوردند و منتظر ماندند تا افراد ادیب مدهوش تمدن و فرهنگ غرب را بیابند و مورد حمایت قرار دهند. در پی آن، بیشتر نویسندگان استعماری را افراد بومی تشکیل دادند که شناخت کافی درباره جغرافیای منطقه و فرهنگ قوم خود داشتند. این افراد همگی در کشورهای غربی تحصیل کرده و کاملاً تحت تأثیر غربیان هستند و به صراحت و آشکارا در فهرست نویسندگان استعماری قرار دارند و از آن‌ها فرمان می‌گیرند. از آن جمله می‌توان به افراد ذیل اشاره کرد:

مایکل کلیف متولد جامائیکا، تحصیلات در آمریکا؛ سلمان رشدی متولد هند، تحصیلات در انگلیس؛ تسی‌تسی دانگارم‌گا متولد زیمبابوه، تحصیلات در انگلستان؛ رومش گاناسخارا متولد سریلانکا، تحصیلات در انگلستان؛ ناگوگی واتینگو متولد کنیا، تحصیلات در انگلستان و روی آروندهاتی متولد کنیا، تحصیلات در انگلستان.

این ۶ نویسنده کاملاً در اختیار ادبیات استعمارگران قرار دارند و از حمایت علنی آن‌ها برخوردار هستند و نام آن‌ها در فهرست رسمی نویسندگان ادبیات استعمار نو قرار دارد. در پی آن، غربیان بر آن شدند با استفاده از مکاتب و جریان‌های ادبی چون پُست‌مدرنیسم، رئالیسم جادویی، مینی‌مالیسم، ساختارگرایی و...، برای کشور خود شناسنامه و پیشینه تقلبی و جدیدی تولید کنند؛ چرا که می‌دانستند از فرهنگ و تمدن غنی و پرباری برخوردار نیستند و به راحتی نمی‌توانند اندوخته‌ها و تجارب ملل کهن را در چشمان مردم معاصر آن دیار خوار و خفیف کنند. نویسندگان ادبیات استعماری، با استفاده از چنین حربه‌ای و با برهم‌ زدن ساختار و قالب داستان‌ها، توانستند مضامین دستکاری شده خود را به مردم بقبولانند. نادیده گرفتن عناصری چون زمان، مکان و قرار دادن خواننده در فضاهای گنگ و نامفهوم، این امکان را به داستان‌نویسان استعماری داد تا برای خود هویت‌سازی کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.